نوشته شده توسط : AbolfAzL

 

 

 

تنهایی را دوست دارم..★

 

زیرا..

 

بی وفا نیست..★

 

تنهایی را دوست دارم..

 

زیرا عشق دروغی در آن نیست..★

 

تنهایی را دوست دارم..

 

چون تجربه کردم..

 

تنهایی را دوست دارم,زیرا..

 

در کلبه ی تنهایی هایم خواهم گریست..★

 

و انتظار کشیدنم را پنهان خواهم کرد..!

                  تنهایی...1...تنها

 



:: برچسب‌ها: تنهایی را دوست دارم , عشق تنهایی , عکس تنهایی , همه چی تنهایی , دلنوشته , متن تنهایی , تنها , انتظار تنهایی , متن قشنگ تنهایی , ,
:: بازدید از این مطلب : 326
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : دو شنبه 18 آذر 1392 | نظرات ()
نوشته شده توسط : AbolfAzL

 

 

 

 

یادم باشد که حرفی نزنم که به کسی بر بخورد..★

 

★نگاهی نکنم که دل کسی بلرزد..

 

خطی ننویسم که آزار دهد کسی را..★

 

★یادم باشد که روز و روگار خوش است و تنها دل ما دل نیست..!

 

یادم باشد باید در برابر فریادها سکوت کنم و در برابر سیاهی ها نور بپاشم..!★

 

★یادم باشد باید از چشمه درس خروش بگیرم و از آسمان درس پاک زیستن..!

 

یادم باشد که سنگ خیلی تنهاست..!★

 

★★★★★★★★★★



:: برچسب‌ها: یادام باشد , تنهایی من , منو تنهایی , سنگ تنها ,
:: بازدید از این مطلب : 286
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : دو شنبه 18 آذر 1392 | نظرات ()
نوشته شده توسط : AbolfAzL

 

 

 

دختری بود نابینا که از خودش تنفر داشت

 

نه فقط از خود، بلکه از تمام دنیا تنفر داشت اما یکنفر را دوست داشت

 

دلداده اش را با او چنین گفته بود:


((اگر روزی قادر به دیدن باشم حتی اگر فقط برای

 

یک لحظه بتوانم دنیا را ببینم عروس تو و رویاهای تو خواهم شد))

 

و چنین شد که آمد آن روزی که یک نفر پیدا شد

 

که حاضر شود چشمهای خودش را به دختر نابینا بدهد

 

و دختر آسمان و زمین را دید،رودخانه و درختها را دید

 

نفرت از روانش  رخت بر بست

 

دلداده اش به دیدنش آمد و یاد آورنده وعده ی دیرینش شد:::


بیا با من عروسی کن،ببین که سالهای سال منتظرت مانده ام

 

و دختر بر خود بلرزید و به زمزمه افتاد وبا خود گفت:


این چه بخت شری است که مرا رها نمیکند؟

 

دلداده اش هم نابینا بود

 

ودختر قاطعانه جواب داد: قادر به همسری با او نیست

 

دلداده رو به سوی دیگر کرد که دختر اشکهایش را نبیند

 

و درحالی که از او دور می شد گفت:


★پس به من قول بده مواظب چشمانم باشی.....

 

   ★★★★★★★★★★



:: برچسب‌ها: دلداه , داستان عاشقانه , عشق , داستان تنهایی , جدایی , نفرت , دروغ ,
:: بازدید از این مطلب : 289
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : دو شنبه 18 آذر 1392 | نظرات ()